مصاحبه :
كاراكتر جالبي دارد، آدم جالبي است. خيليها شخصيت سينمايي او را نزديك به حامد بهداد ميدانند. نيما شاهرخشاهي بازيگر جوان سينماي ايران، زماني كه فيلم سينمايي «پارك وي» از او روي اكران بود اين نويد را داد كه سينماي ايران صاحب يك بازيگر جوان بااستعداد شده است و نيما شاهرخشاهي بدينگونه هم عمل كرد... او در «دايره زنگي» هم در نقشي قابل قبول در كنار بزرگاني چون مهران مديري، امين حيايي و... به ايفاي نقش پرداخت و بازي بسيار رواني از خود ارائه داد. در لابهلاي كلامش، انرژي و اميد به آينده موج ميزند و آرزو ميكند جوانان ايراني اين سرزمين هم، اينگونه عمل كنند... از خصوصيات بارز رفتاري نيما اين است كه صادقانه صحبت ميكند و اهل ادا و تقليد هم نيست، بلكه آنچه را كه در دل دارد و آنگونه كه فكر ميكند همان را به شما منتقل ميكند. با اين بازيگر جوان كه در يك سال اخير نگاه علاقهمندان عرصه سينما را به سوي خود معطوف كرده است گفتگو كرديم او در گفتگو به زواياي پنهان رفتارش اشاره كرده، كه خواندنش نميتواند خالي از لطف باشد...
بارزترين خصوصيات نيما شاهرخشاهي چيه؟
نيما: من كلا آدم عجولي هستم و اين عجله در تمام كارهاي من وجود دارد. حرفزدنم، راه رفتنم و انجام دادن كارهايم. دوست دارم خيلي زود به نتيجه كارهايم برسم و از سكون هم بيزارم.
چه رفتاري آزارت ميدهد؟
نيما: اينكه كسي بهم آدرس اشتباه بدهد يا اينكه ماشين در خيابون الكي بوق بزند. در زندگيمون همه به اندازه كافي مشكلات و دردسر داريم به همين خاطر نبايد رفتاري داشته باشيم كه ديگران را آزار بدهيم. من معتقدم هر آدمي عكسالعمل كارهايش را در اين دنيا ميبيند، به همين خاطر اگر كسي آزارم داد، حتيالمقدور جوابش را نميدهم، اما اگر كار به جايي برسد كه احساس كنم طرف از رفتارم سوءاستفاده ميكند عكسالعملي مطابق رفتار خودش نشان ميدهم.
آدم حسودي هستي؟
نيما: انصافا نه! با اينكه در سينماي ما شرايط به گونه است كه همه به هم حسادت ميكنند و اگر آنها چشم ديدن همديگر را ندارند اما من هميشه از پيشرفت ديگران خوشحال ميشوم و تا به حال پيش نيامده كه موفقيت كسي مرا برنجاند يا حس حسادتم را برانگيزد.
تو زندگيات ورود ممنوع رفتي؟
نيما:در زندگي شخصي و كاريم هميشه به ورود ممنوعها احترام گذاشتم و هيچ وقت سعي نكردم وارد آنها بشوم، البته اين احساس را نسبت به مسيرهاي يك طرفه هم دارم. شايد تعريفش براي شما هم جالب باشد، خونه ما دقيقا در يك خيابان يك طرفه واقع شده، به همين خاطر سعي ميكنم به اين قانون هم احترام بگذارم و معمولا هم به كساني كه خيابان يك طرفه را ميآيند، راه نميدهم.
از دوران كودكيات بگو چطور بچهاي بودي؟
نيما: از اون بچههاي آب زيركاه بودم! ظاهري آروم داشتم ولي حسابي شيطون بودم. آتيش به پا ميكردم و خودم كنار ميرفتم و همه اين شرارتها به اسم بنده خداهاي ديگه تمام ميشد. برعكس بچههاي امروز، از صبح تا غروب تو كوچه بودم و مشغول فوتبال با توپ پلاستيكي!
تو حرفات گفتي برخلاف بچههاي امروز، يعني تو هم معتقدي كه بچههاي نسل جديد نسبت به دورههاي قبل خيلي آروم و كمتحركتر شدند؟
نيما:دقيقا! اونها از صبح تا غروب جلوي كامپيوتر نشستهاند يا دائم جلوي تلويزيون هستند، اما هم دورهايهاي ما، يادش به خير اون موقع با بچههاي فاميل دور هم جمع ميشديم يك محله را ميگذاشتيم رو سرمان.
بابت شيطنتهايت تنبيه هم ميشدي؟
نيما:اوه تا دلتان بخواهد!
درست چطور بود؟
نيما:انصافا خوب بود و فكر ميكنم اين تنها برگ برنده براي شيطنتهايم بود.
چند خواهر و برادر داري؟ و رابطهات با آنها چه جوريه؟
نيما:يك خواهر دارم. رابطهمان هم خيلي خوبه. من كه خيلي دوستش دارم و از آخرين دعوايي كه با هم كرديم، سالهاست كه ميگذرد.
در زندگيات به آرامش چه كسي غبطه خوردي؟
نيما: شايد پيش آمده باشد كه از لحن آرام و گويش فردي به خاطر خاص بودنش لذت برده باشم اما هيچ وقت غبطه نخوردم، چرا كه از آرامش خيلي خوشم نميآيد! مخصوصا اگر تقليدي باشد.
چه جالب! در زندگيات بيشتر جذب چه آدمهايي ميشوي؟
نيما: كساني كه يك مقدار خاص وغيرعادي باشند و از اينكه روان پريشي خودشان را به نمايش بگذارند هيچ واهمهاي نداشته باشند. به نظر من در وجود همه يك حس غيرعادي هست كه سعي در سركوب آن دارند، غافل از آنكه بايد آن را به نمايش بگذارند و از بروز آن واهمهاي نداشته باشند.
در زندگي دنبال چه چيزي هستي؟
نيما: هيجان و اينكه امروزم با فردايم فرق داشته باشد. در كل آدم تنوعطلبي هستم، شايد سال ۸۹يشتر به دنبال هيجان باشم.
با توجه به اولين نقشت در فيلم «پاركوي» اهل كابوس ديدن هم هستي؟
نيما: بله، چند باري كابوسهاي بدي ديدم كه با هيجان و وحشت از جايم پريدم. نكته جالب اينجاست كه گاهي اوقات كابوسها و برخي از خوابهايم را مينويسم تا يادم نرود!
تا به حال در بيداري كابوس ديدي؟
نيما: مرگ عزيزانم بدترين كابوس براي من در بيداري است. چند وقت پيش كه يكي از صميميترين دوستانم اردشير افشين راد فوت كرد، تا مدتها روي روحيهام تاثير منفي گذاشته و تبديل به كابوس خواب و بيداريم شده بود.
چقدر به آرزوهاي محالت رسيدهاي؟
نيما: من هميشه در حدي آرزو ميكنم كه با توجه به بضاعتم به برآورده شدنش مطمئن باشم به همين خاطر تاكنون آرزوي محال نداشتم. آرزوهايم همه دست يافتني بود و به اكثرشان رسيدم.
به نظر آدم خوششانسي هستي؟
نيما: تا حدي بله... به ويژه در بازيگري من هيچ وقت به هنرپيشه شدن فكر نميكردم اما يك اتفاق من را به اين سمت كشاند.
در زندگيات خودت را مديون چه كسي ميداني؟
نيما: بدون ترديد خدا...، من حضور و لطف خدا را در لحظه لحظه زندگيام احساس ميكنم.
بيشتر به مادرت شباهت داري يا پدرت؟
نيما: از نظر چهره به شدت شبيه پدرم هستم. البته پدرم در جوانياش خيلي خوشتيپ بود و زبانزد خاص و عام بود اما من به آن زيبايي نيستم. يك شباهتي جزيي دارم اما به لحاظ رفتاري شبيه مادرم هستم !
مادرت از كدام رفتارت حرص ميخورد؟
نيما: از طرز رانندگي كردنم، دستگيره ماشين را ميچسبد و دائما ميگويد نيما آرام، آرامتر... منتهي كو گوش شنوا!
با اين اوصاف زياد تصادف ميكني؟
نيما: نه خيلي، ولي چند سال پيش با يك موتوري تصادف شديدي كردم كه عوض اين سالها را حسابي در آورد.
آشپزيت چطوره؟
نيما: انصافا خيلي خوبه...
باورش كمي مشكل است، حال بگو تخصصات بيشتر در پخت چه غذاهايي هست؟
نيما: انواع كباب و غذاهاي فانتزي... به همين خاطر درست كردن كباب در خانه بيبرو برگرد پاي من است.
آدم كمحوصلهاي هستي؟
نيما: خيلي زياد. چند وقت پيش يك كارت اعتباري خريدم وقتي رفتم آن را پاك كنم تا شماره رمز را پيدا كنم، آنقدر عصبي و با عجله اين كار را كردم كه شمارههاي آن هم پاك شد. گاهي وقتها هم در يخچال را آنچنان محكم ميبندم كه نصف وسايلش ميريزد بيرون...
چقدر به لباس پوشيدن اهميت ميدهي؟
نيما: تا اونجا كه آدم خوش لباسي به نظر برسم.
شرايــط كاريات باعث شده كه به لباس پوشيدن بيشتر اهميت بدهي؟
نيما: مطمئنا شغلم به اين قضيه دامن زده، ماها خيلي جاها نميتوانيم لباسهاي تكراري بپوشيم، چون بالاخره از ما انتظاراتي دارند.
از عيد بگو، چه احساسي داري؟
نيما: روزهاي قبل از سال نو را دوست دارم چون هيچ چيز عادي و يكنواخت نيست. همه دنبال تغييرند. اين شور روزهاي نزديك به عيد را دوست دارم اما لحظه سال نو را دوست ندارم. اون موقع دلشوره ميگيرم.. ولي روزهاي بعدش را باز دوست دارم حس خوب و شيريني دارد.
امسال جزو دسته عيديدهنده هستي يا عيديگيرندهها؟
نيما: مسلم است عيديگيرندهها...، من هيچ وقت عيدي نميدهم چون عيدي دادن حس بزرگي به من ميدهد و من اين حس را دوست ندارم!
بزرگترين شايعهاي كه راجع به خودت شنيدي چه بود؟
نيما: اينكه نيما براي بازي در فيلم «مكس» پول زيادي پرداخت كرده است. بعضيها هم ميگفتند او يك ويلاي دوبلكس در شمال داده تا بتواند اين نقش را بازي كند!
وقتي اين شايعات را شنيدي چه حسي پيدا كردي؟
نيما: خيلي ناراحت شدم، ولي از قديم گفتهاند شنونده بايد عاقل باشد.
اگر قرار باشد جاي يك شيء باشيد كدام را انتخاب ميكني؟
نيما: ترجيح ميدهم جاي ماشين باشم، به نظر من ماشين احساس دارد و هر جوري با او رفتار كني او با تو رفتار ميكند.
خصوصيترين چيز زندگيات؟
نيما: باز هم ماشينم، در ماشين من همه چيز پيدا ميشود و در اوج بينظمي در آن نظم زيادي وجود دارد.
جالبترين برخوردت با مردم؟
نيما: يك روز آقايي من را در خيابان ديد و گفت، بهبه! آقاي نيما پورسرخ (خودش از تعريف اين خاطره از خنده ريسه ميرود).
معمولا دلت از چه چيزي ميگيرد؟
نيما: از فقر و ديدن افراد نيازمند. اميدوارم در سال ۸۹، ايران و ايراني شادكام باشند و در لحظات تحويل سال آنچه را كه از خداوند ميخواهيم سرانجام برآورده شود، قدر همديگر را بدانيم و ناشكر نعمتهاي خداوند مهربان نباشيم.
منبع-خانواده سبز
نظریادتون نره
نظرات شما عزیزان: